منتظر نظرات شما هستم
اگر چه میان مکث و اندوه مرددم
ولی
قسم به هر چه می توان نامید که من به خاطر ذاتم
دلم خوشش آید ز پله شوق ، نردبام بودن
و شاید بالی رنگی پر ز پرهای سبک
اگر چه میان مکث و اندوه مرددم ولی
اما..
صدای صبحگاهی گنجشک میان درختان سبز لیمومان مرا دوباره ، من سبز می کند
صدای گاو شیرده
صدای آبی که رنگ ندارد هیچ
همه مرا به پله بعدی نردبام سبک کننده آدمی برد آری
اما چه سود
آنجا که ابرها دور وبر پله حلقه زده اند
آنجا ناگاه از دیدن کلاغ از دیدن سیاه باد رو زیاد
گستاخ می شود بازی گوش
از نردبام بودن بودن خود من می پرم به شوق اینکه
شاید بگیرم کلاغ را شاید شوم سوار باد را
شاید
ولی شکست باز
اسخوانهای نرم من
23/ 2/ 1385