سید محمد جعفر تقوی سوق

من هستم

کسی که روزی ارزو داشت دنیا تغییر دهد ولی حالا در تغییر خودش ماند

  • ۰
  • ۰

شعر صعود

ماعرم معری گفتم شاید دردی را تازه کند شاید..

منتظر نظرات شما هستم


اگر چه میان مکث و اندوه مرددم

ولی

قسم به هر چه می توان نامید که من به خاطر ذاتم

دلم خوشش آید  ز پله شوق ، نردبام بودن

و شاید بالی رنگی پر ز پرهای سبک

 اگر چه میان مکث و اندوه مرددم ولی 

اما..

صدای صبحگاهی گنجشک میان  درختان سبز لیمومان مرا دوباره ، من سبز می کند

صدای گاو شیرده

صدای آبی که رنگ ندارد هیچ

همه مرا  به پله بعدی نردبام  سبک کننده آدمی برد  آری

 اما چه سود

آنجا که ابرها دور وبر پله حلقه زده اند

آنجا ناگاه از دیدن کلاغ از دیدن سیاه باد رو زیاد

گستاخ می شود بازی گوش

از نردبام بودن بودن خود     من       می پرم به شوق اینکه

شاید بگیرم کلاغ را شاید شوم سوار باد را

 شاید

 ولی شکست باز

اسخوانهای نرم من

23/ 2/ 1385

  • ۸۹/۰۱/۲۳
  • محمد جعفر تقوی سوق

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی