المپیک 2012 لندن: صهیون (اورشلیم جدید)
زمانیکه لوگوی المپیک لندن، در ژوئن 2007 با قیمت 400 هزار پوند (معادل ۷۶۰ میلیون تومان) رونمایی شد، همهمه و غوغایی بین مردم بر پا شد. هم به دلیل هزینه زیاد این لوگو و هم به خاطر طرح لوگو.
این طرح که گروهی از منتقدان هنری در بریتانیا، آن را یک طرح پیش پا افتاده و فاقد جذابیت های هنری و تبلیغاتی می دانند، بصورت چهار شکل هندسی در ابعاد مختلف است که ضمن خمیدگی، هر بخش آن یکی از اعداد دو، صفر، یک و دو را به علامت سال ۲۰۱۲نشان می دهد.
چندین تفسیر در مورد این لوگو روی اینترنت ارائه شده که همگی سعی دارند معنای حقیقی پشت این لوگو را مخفی نگه دارند.
عده ای گفته اند که شبیه صلیب شکسته نازی است.
عده ای نیز گفته اند که شبیه Lisa Simpson (شخصیت خانم Lisa در سریال کارتونی Simpson) است در حال انجام ...
در نگاه اول شما می توانید 2012 را تشخیص دهید. اما چرا نقطه ای به صورت مجزا بایستی در طرح وجود داشته باشد؟ دلیلش این است:
شرکت
طراح این لوگو، کمپانی Wolff Olins می باشد. مدیر این کمپانی در حال حاضر،
آقای Wally Olins است که هم خود و هم پدرش فراماسون بوده اند.
بیان این واقعیات تنها برای افزایش آگاهی است تا با دیدی بازتر و ذهنی شفاف تر، مراسم افتتاحیه و مراسم اختتامیه را مورد بررسی قرار دهید و این سیستم صهیون جهانی را هر چه بیشتر افشا کنید.
دانلود کلیپ تصویری در مورد لوگوی صهیونیزمی المپیک 2012 لندن (حدود 15 مگابایت)
الان ساعت یک و بیست و سه دقیقه وچهل و پنج ثانیه ی روز ششم از ماه هفتم سال هشتاد و نه است … این یعنی ردیف شدن یک تا نه در کنار هم …. ۱۲۳۴۵۶۷۸۹
این اتفاق هر صد سال یک بار می افتد . صد سال دیگر در مورد تو چه خواهند گفت ؟
به گمانم پیامک این دوست نازنین برای پست امروز کافی ست ….
هاجر نویدی
دختری روستایی بود که بر اثر بیماری ساده سرماخوردگی و تنها به سبب ناتوانی
مالی برای تهیه دارو از دنیا رفت. آنموقع پزشک مصاحبه شونده به روحالله
بهرامی، خبرنگار ابرار، گفته بود: مرگ در روستای قلعهرئیسی (از توابع
کهکیلویه)، ارزش خبری ندارد! و آنها همین را تیتر کردند. |
مرگ عجیب هاجر نویدی!
ما کار خودمان را کردیم
ما دو صفحة روزنامه، از مرگ عجیب تو نوشتیم
و سخنگوی اصلاحات، به خبرنگارمان خندید (1)
ما خبر مرگت را در روزنامه تیتر یک کردیم (2)
"مرگ در اثر سرماخوردگی"
اما باید آدمفضاییها
با اسلحههای عجیب تو را هدف میگرفتند
تا ما هم
از دوربین تفنگ آنها
تو را در تلویزیونها و پایگاههای اینترنتی میدیدیم
باید صاعقهای از آسمان میآمد
و در آتشی سبز میسوختی
تا به چشم بیایی
یا دست کم باید زیباتر میبودی
و در حین بازگشت از کلاس موسیقی
با گلولهای مشکوک کشته میشدی
خواهرم هاجر نویدی
روستازادة جوانمرگ به تیر 1381
خواهرانم، برادرانم
درگذشتگان به تاریخ این خاک سرخ
باید مثل خواهرم ندا به خرداد 1388 میمردید
تا به چشم میآمدید!
شاید به احترامتان یک دقیقه سکوت میکردند!
علی محمد مودب
توضیح:
هاجر نویدی دختری روستایی بود که بر اثر بیماری ساده سرماخوردگی و تنها به
سبب ناتوانی مالی برای تهیه دارو از دنیا رفت. آنموقع پزشک مصاحبه شونده
به روحالله بهرامی، خبرنگار ابرار، گفته بود: مرگ در روستای قلعهرئیسی
(از توابع کهکیلویه)، ارزش خبری ندارد! و آنها همین را تیتر کردند.
(1) رمضانزاده سخنگوی دولت آنوقت
(2) روزنامه ابرار
بعد از جریان خلیج فارس و ترجمه اش بع خلیج این بار گوگل لقمه ی بزرگتری برداشته است! این بار گوگل کلمه ی مقدس “الله” را “اسرائیل” ترجمه می کند…! همه با هم بیاییم برای بار دوم به گوگل عظمت ایرانیان و تعصبشان را نشان دهیم…
ابتدا همه به آدرس زیر برید:اجازه بفرمایید تا برخی اخبار فرهنگی هفته های اخیر را به اتفاق هم مرور کنیم …
حبیب به ایران برگشت
فرشید منافی از ایران رفت
بیژن مرتضوی به ایران یرگشت
فاطمه معتمد آریا ممنوع التصویر شد
مععین به ایران برگشت
برخی شجریان را خواننده ی دوره گرد نامیدند
معین بازگشت خود به ایران را تکذیب کرد
یک مقام رسمی ایجاد محدودیت برای ورود ایرانی ها به کشورشان را بی دلیل دانست
گشت ارشاد و نسبت به فعالیت خود ادامه می دهند
سایت تابناک نوشت … جای محمد خردادیان در ایران خالیست
مسعود ده نمکی در یک برنامه ی تلویزیونی خودش را یک فیلمساز مستقل معرفی کرد
عبدالرضا کاهانی در همان برنامه تلویزیونی خبر مرگ سینما را اعلام کرد
یک مقام دولتی ازنصب تجهیزات لازم برای راه اندازی تلویزیون اینترنتی در کشور خبر داد
یک مقام دولتی دیگر ارسال پارازیت روی شبکه های ماهواره ای را تایید کرد
جمعی از نمایندگان مجلس راه اندازی تلویزیونهای ماهواره ای در داخل کشور را ضروری دانستند
هر نوع همکاری با تلویزیون های ماهواره ای پیگرد قانونی دارد.
فرشید را دوست داشتم و او را یک پدیده در رادیو می دانستم . اگر یادتان باشد یکی از شبهای شیشه ای را به او اختصاص دادم که برنامه ی خوبی هم شد .در این چند روز خبر های جالبی در مورد او شنیدم که من را به فکر فرو برد . رفتن او به رادیو فردا برایم عجیب و تکان دهنده بود . هرچند که متن خداحافظی اش را در فیس بوک خوانده بودم اما گمان نمی بردم که این خداحافظی همیشگی باشد .
اطمینان دارم که شما با خواندن این چند خط من را به نفهمیدن و درک نکردن متهم خواهید فرمود ولی با این وجود دلم می خواهد که با صداقت بنویسم و با صدای بلند بگویم که من هرگز با تصمیم فرشید منافی موافق نیستم . هرچند که این مخالفت من هیچ اهمیتی برای او و شما نداشته باشد …
برای این مخالفت دلیل دارم …
اینجا خانه ی من است . با همه ی خوبیها و بدیهایش . من به خانه ام دل بسته ام و او به من امید … اطمینان داشته باشید که عده ای کوتاه نظر تمام عزمشان را جزم کرده اند تا هنرمندان شاخص این مملکت به ته خط برسند و مهاجرت کنند تا این رفقا از شر درخشش ستاره ها در امان بمانند . رفتن فرشید نه تنها کمکی به حال طرفداران او محسوب نمی شود بلکه آنها را در گوشه ی تنگ افسردگی و نا امیدی محبوس می کند . باور کنید اگر امثال فرشید منافی ها در ایران بمانند و خانه ی خودشان را ترک نکنند آنگاه نشیدن صدای آنها طراوت بخش تر از شنیدن صدایشان از خانه ی غریبه خواهد بود …
یک چیز دیگر هم بگویم . باز هم شاید بدتان بیاید … اما دلم می خواهد شما هم بدانید که من با تمام وجودم معتقدم که هیچ کدام از این رسانه های بیگانه ذره ای برای مردم نجیب ایران دلسوزی نمی کنند و سردمداران آنها فقط به دنبال منفعت های شخصی خودشان هستند و حالا که وضعیت کشورمان چندان خوب نیست تمام همتشان را صرف ماهی گرفتن از آب گل آلود کرده اند . نمی توانم باور کنم که بی بی سی و یا صدای آمریکا به فکر خستگی پدران و افسردگی مادران این سرزمین باشند . قبول نمی کنم که رادیو فردا صدای نجابت و اصالت جوان رنج کشیده ی ایرانی باشد . از این ژست های آزاد اندیشی در رسانه های مرموز بدم می آید و از امثال فارسی وان متنفرم .
رفتن فرشید منافی را بهانه می کنم تا یک بار دیگر از برخی مدیران فرهنگی بخواهم این خواب آلودگی زجر آور را هر چه زودتر رها کنند که این قطره های بی توجهی اندک اندک به سیل بنیان برانداز هویت و فرهنگ بدل خواهد شد . تا کی می خواهید سخنرانی های فلسفی انجام بدهید و خودتان را سلطان بی مثال عرصه ی مدیریت جا بزنید و به ماها بگویید که بر اثر جانفشانی های شما تمام سلولهای فرهنگی هنری مملکت ذوق زده شده اند ! ظاهرا خودتان هم باورتان شده !
کمی سعه صدر و احترام به هنرمندان کشورمان فضا را پر از اکسیژن امید خواهد کرد و هرگز هیچ فرشیدی به فکر رادیو فردا نخواهد افتاد .
من با قدرت در خانه ام می مانم و به جای رفتن به رادیو فردا با جوان های نجیب این خانه همراه می شوم تا دلتنگی شان را بفهمم و دلخوشی ام را با آنها قسمت کنم و به آنها بگویم که در این سی سال زندگی هرگز ندیده ام پس از غرش ابر سیاه رنگین کمان نرقصد …
منبع :http://rashidpour.com/